نظرات 6 + ارسال نظر
نعیمه پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 11:30 http://www.nanoony.blogfa.com

سلام چطوری رسول جان؟
بابا منحرق شدی رفتا؟
بچم از دستم رفت
خیلی قشنگ بود
تا بعذ بای

سیمین پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 15:05 http://www.tanhatar-az-sokot.blogsky.com/

سلام
زمان در من از حزکت باز می ایستد
و به انتظار دیدن چشمانت می مانم
قشنگ بود
***********
حالا نیستی که نگاهت

به مزرعه ی واژه های لال بوزد
و خورشید را
از خواب عصر گاهی بیدار کند
اگر گلی کوچک
گوشه ش ناپیدای لبت می رویید
ستاره ها آن شب
جشن آتش بازی داشتند
حالا نیستی که نگاهت
ماه شود
به مرداب جهان بخندد
و نیلوفران درونش را
بیدار کند

*********************
خوش باشی
بای
******************************سیمین******

فاطمه شنبه 25 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 19:52 http://www.yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلام
یه جورایی الان حسش نیست برات کامنت بزارم
اما منم یکیم با حرف مامانت موافقم :دی

فاطمه یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 21:08 http://yek-teke-tanhaiy.blogsky.com/

سلام
بیا تا برایت بگویم

چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم تو را

پیش بینی نمی کرد

الان با حال و هوای بهتری متنو خوندم
قشنگ بود
شاد باشی
فعلا *********************************

مونا دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:19

سلام
وبلاگ جالبی دارید
خسته نباشید
چند تا سوال داشتم اگه میشه راهنماییم کنید
کسفت؟حلوا یا شاید حلو؟افویی؟
چه معنایی دارن ؟البته از دیکتشون مطمئن نیستم
ممنون

زهرا دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 13:27 http://saattanhaie.blogsky.com/

سلام آقا
احوالات شما؟به به به
چه شعر قشنگیه.....به هر کی تقدیمش کردی مبارکش باشه...هم شعره هم احساساته نویسنده شعر تو این بلاگ :دی
چند تا چند تا مامان دارین شما؟؟!!!!;))
تو بلاگ من همیشه نظرات مششششششششکوک دیده میشه شما جدی نگیر.
راستی بیا جواب ایمانو بده بالا کامنتتت یه کامنت گذاشته.

میام بازم
قربانت
*******************فعلا*********************+

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد