پروانه ای از اعماق قلب من برخواست و همرا با فرشتگان به آسمان پرید

و هرچه بالا و بالاتر رفت بزرگ و بزرگتر و عزیز و عزیزترشد

وازآن پس آسمان پرستاره سرشاراز عطر پروانه شد

هم اینک سراسر آسمان را سفرکرده است اما آن پروانه قلب مرا تا ابد ترک نخواهد کرد

رفیق دلم عیدت مبارک

سال نورا پیشاپیش به همه دوستان خوبم تبریک و سالی پرازعشق را برایتان آرزو دارم

 
 
 
این شعر زیبا از فریدون مشیری را به نازنین عاشقم تقدیم میکنم
 
همه می پرسند:
چیست در زمزمه مبهم آب؟
چیست در همهمه دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال
..........
چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده جام؟
که تو چندین ساعت
مات و مبهوت به آن می نگری!؟
....................
نه به ابر نه به آب نه به برگ
نه به این آبی آرام بلند
نه به این خلوت خاموش کبوتر ها
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام
من به این جمله نمی اندیشم
..........
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه کوه
صحبت چلچله ها را با صبح
نبض پاینده هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را می شنوم
می بینم
........
من به این جمله نمی اندیشم!
به تو می اندیشم
ای سرا پا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
همه وقت همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
........
تو بدان این را تنها تو بدان
تو بیا تو بمان تنها تو بمان
جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو به جای همه گلها تو بخند
اینک این من که به پای تو در افتادم باز
ریسمانی کن از آن موی دراز
تو بگیر تو ببند!
.....
تو بخواه پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر و هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
.............
در رگ ساغر هستی تو بجوش
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!
 
 

مهربانم تورا چون خالق هرچه لطافت و عشق است

دوست دارم و می پرستم